همیشه این مذهب شیعه هست که مورد تاخت و تاز هست و شیعیان را به خرافات مورد طعن قرار می دهند.بد نیست حالا ببنید که مذهب اهل سنت، چقدر غرق در خرافات هستند...
خرافات مذهب اهل سنت
1-عن حذیفه: أخبرنی رسول الله بما هو کائن إلی یوم القیامة.
حذیفه می گفت:خبر دارد مرا رسول الله به هرچه که تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد.
تاریخ دمشق، ج12، ص266 - مسند احمد، ج5، ص401 - انفاق الأسماء، ج9، ص325
- باز حذیفه می گوید: و الله لإنی أعلم الناس بکل فتنة هی کائنة فیما بینی و بین الساعة.
قسم به خدا من عالم ترین بشر هستم به تمام اتفاقاتی که از الان تا قیامت اتفاق می افتد.مسند احمد، ج4، ص254 - سنن ترمذی، ج3، ص327 - مستدرک حاکم، ج4، ص472
اینها هیچ غلو نیست و اهانت به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نیست؛ ولی اگر کلینی آمد و در کتاب خود نقل کرد که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: من از آینده خبر می دهم، این کفر و خلاف قرآن است و انکار آیه شریفه:
وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ (انعام/59) است.وقتی ما می گویئم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آگاه به علوم إلی یوم القیامة است، شرکمان ثابت و قتلمان واجب؟!
3- جناب مالک، امام مالکی ها افاضه می فرماید:ما بتُ لیلة إلا رأیت النبی (صلی الله علیه و سلم) فیها
هیچ شبی من نخوابیدم، مگر آنکه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم.
روض الفائق، ص270
4-جناب شعرانی در کتاب المیزان که از کتاب های معتبر أهل سنت است نقل می کند از یکی از علمای بزرگشان به نام ناصر الدین لقانی، ایشان وقتی از دنیا رفت، می گوید:
لما مات شیخنا شیخ الاسلام الشیخ ناصر الدین اللقانی رآه بعض الصالحین فی المنام فقال له : ما فعل الله بک ؟ فقال : لما أجلسنی الملکان فی القبر لیسألانی أتاهم الإمام مالک فقال : مثل هذا یحتاج إلى سؤال فی إیمانه بالله ورسوله ؟ تنحیا عنه ، فتنحیا عنی.
یکی از یارانش او را در خواب دید و گفت جناب شیخ الاسلام ناصر الدین، وقتی مُردی، بر تو چه گذشت؟ گفت: وقتی من مُردم و مرا وارد قبر کردند، دو ملک آمدند و شروع کردند از من به حساب و کتاب کردن که چه کار کردی؟ یک دفعه دیدم جناب مالک، رئیس مالکی ها وارد شد و یک تشر زد به این دو ملائکه و گفت: از مثل این شیخ الاسلام شما باید سؤال کنید!؟ دور شوید از او؛ این ملائکه به خود لرزیدند و دور شدند. (یعنی من هم در روضه رضوان خدا هستم الان)
المیزان شعرانی، ج1، ص46 - مشارق الأنوار، ص288
آیا این غلو نیست؟
5-جناب شیخ عبدالرحمن صفوری، ازعلمای شافعی است و شخصیتی برجسته است، کتابی دارد به نام نزهة المجالس، که در ج2، ص184 می گوید:
عن أنس بن مالک قال: جاءت امرأة من الأنصار فقالت: یا رسول الله! رأیت فی المنام کأن النخلة التی فی داری وقعت، وزوجی فی السفر. فقال: یجب علیک الصبرفلن تجتمعی به أبدا. فخرجت المرأة باکیة فرأت أبابکر، فأخبرته بمنامها و لم تذکر له قول النبی صلى الله علیه و سلم، فقال: إذهبی فإنک تجتمعین به فی هذه اللیلة. فدخلت إلى منزلها و هی متفکرة فی قول النبی صلى الله علیه و سلم و قول أبی بکر، فلما کان اللیل و إذا بزوجها قد أتى، فذهبت إلى النبی صلى الله علیه وسلم و أخبرته بزوجها، فنظر إلیها طویلا فجاءه جبرئیل و قال: یا محمد! الذی قلته هو الحق، و لکن لما قال الصدیق إنک تجتمعین به فی هذه اللیلة استحیا الله منه أن یجری على لسانه الکذب، لأنه صدیق فأحیاه
یک روز یک خانمی آمد پیش نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عرض کرد که من دیشب خوابی دیدم وحشتناک: دیدم در حیاتمان یک درخت تنومند خرما هست و شکست و این افتاد در دامن من، همسرم هم در سفر است و من نگرانم. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تسلیت می گویم، همسرت در سفر از دنیا خواهد رفت و تو بیوه خواهی شد. این زن هم نالان و گریان آمد بیرون و در بین راه، جناب ابوبکر را دید. می گوید به او نگفتم که به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابم را تعریف کردم، گفتم جناب ابوبکر، همچنین خوابی دیدم. ایشان فرمود: امشب شوهرت به خانه تو خواهد آمد و با تو همبستر خواهد شد. زن آمد خانه و فکر کرد و سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با سخن ابوبکر مقایسه کرد. یک موقع دید در می زنند و درب را باز کرد و دید که شوهرش است. می گوید فردا رفتم خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفتم شما در مورد خواب من اینگونه گفتید و ابوبکر اینگونه گفتند. جبرئیل نازل شد و گفت ای محمد! آنچه که گفته بودی که او کشته می شود، حق بود و ایشان مرده بود، ولی وقتی جناب ابوبکر به آن زن گفت که شما با شوهرت در رختخواب خواهید خوابید و خداوند هم حیا کرد که سخن ابوبکر دروغ از آب درآید، چون او صدیق است و خداوند هم شوهرت را زنده کرده به احترام ابوبکر.
حال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کذاب است یا نه، بماند؟ اگر این روایت را برای مرغ پخته بخوانید، خنده اش می گیرد!!! واقعا خدا باید اینگونه باشد که موقعیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیر سؤال ببرد، تا برای آقای ابوبکر، یک فضیلتی درست کند؟
6-أن رجلا مات بالمدینة فأراد النبی صلى الله علیه و سلم أن یصلی علیه فنزل جبریل و قال: یا محمد لا تصل علیه، فامتنع؛ فجاء أبوبکر فقال: یا نبی الله صل علیه فما علمت منه إلا خیرا؛ فنزل جبریل و قال: یا محمد صل علیه، فإن شهادة أبی بکر مقدمة على شهادتی.
یک روز مردی از دنیا رفته بود و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست برای او نماز بخواند، جبرئیل گفت: برای او نماز نخوان؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برگشت و نماز نخواند. ابوبکر آمد و گفت: یا رسول الله! بر او نماز بخوان، من از او جز خیر ندیدم؛ جبرئیل آمد و گفت: یا رسول الله! بر او نماز بخوان، چون شهادت ابوبکر مقدم بر شهادت من است.
نزهة المجالس، ج2، ص184 - مصباح الظلام جردانی، ج2، ص25
7-جناب عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن را می خواند؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: «یا ساری الجبل»، همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از 4 طرف می خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان آقای ساری بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی شد.
این قضیه، از قطعیات عقائد أهل سنت است؛ حتی ابن تیمیه حرانی، که شیعه را بخاطر اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را، با خبر از حوادث آینده می داند، مشرک و کافر می داند، خودش این قضیه را به عنوان یک امر مسلم، در کتاب دقائق التفسیر، ج2، ص140 آورده است.
البدایة و النهایة ابن کثیر، ج7، ص97 - المغنی ابن قدامه، ج10، ص552 - تاریخ دمشق ابن عساکر، ج44، ص336 - تفسیر فخر رازی، ج21، ص87
8-رود نیل طغیان کرده بود و خانه های مردم داشت نابود می شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب که ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه هایمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر روی آن سفال نوشت: ایها النیل! إن کنت تجری بأمرالله، فاجر؛ و إن کنت تجری بأمری فلا حاجة بنا إلیک. اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می شوی، ما کاری نداریم هر کاری می کنی بکن. بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند.
تفسیر فخر رازی، ج21، ص88
9-روزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم ریختند بیرون و پناه آوردند به خلیفه دوم، خلیفه دوم شلاق خود را محکم بر زمین کوبید و گفت: أسکنی بإذن الله، فسکت. آرام باش به اذن خدا، زمین هم آرام شد؛ بعد از آن، زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت.
تفسیر فخر رازی، ج21، ص88
10-یکی از خانه های مدینه آتش گرفت و سرایت کرد به بخش أعظمی از خانه های مدینه. مردم مانده بودند حیران و سرگردان که خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت: فکتب عمر علی خزفة: یا نا أسکنی بإذن الله، فألقوها فی النار، فانطفأت فی الحال. ای آتش به اذن خدا ساکن و خاموش شو، و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساکت و خاموش شد.
تفسیر فخر رازی، ج21، ص88
11 برای احمد بن حنبل آورده اند که:برای قبر او چندین بار گنبد و بارگاه درست کرده اند، ولی سالْ نگذشت که تمام این تشکیلات با خاک یکسان شد. گفتند: ما ناراحت شدیم که خدا، این چگونه است؟ ما برای او قبر و گنبد و ... درست می کنیم و سالْ نگذشته، خراب می شود؟ گفتند: یک روزی جناب احمد بن حنبل را در خواب دیدیم و علت را پرسیدیم؛ گفت: شما خبر ندارید، هر سال خدای عالم یک مرتبه برای زیارت بنده، به زمین مشرف می شود و از هیبت خدای عالم، این قبر من می لرزد و با خاک یکسان می شود. گفتند: ما بعد از آن خواب تصمیم گرفتیم که دیگر برای او قبر و بارگاه درست نکنیم. مقدمه مسند احمد
12-ابن قیم جوزیه شاگرد ابن تیمیه کتابی دارد به نام مدارج السالکین که از کتاب های معتبر و قطعی وهابیت است، در آن می گوید:
من بارها دیده ام که آقای ابن تیمیه، بارها از غیب خبر می داد. ایشان یکبار گفت که: وقتی مغول به طرف شام حمله می کند، یقین بدانید که اینها شکست می خوردند و لشکر اسلام پیروز می شود. حتی یکدفعه، 70 بار خدا را قسم خورد که لشکر مغول شکست می خورد. بعضی اعتراض کردند که آقای ابن تیمیه، آینده را جز خدا نمی داند، شما 70 بار قسم می خورید؟! لااقل بگو إن شاء الله، گفت: نمی گویم، گفتند: از کجا می دانی؟ گفت: در لوح محفوظ نگاه کردم و دیدم که نوشته شده که قوم تاتار شکست می خورد.مدارج السالکین، ج2، ص489
13-آقای ابن تیمیه بارها به من می فرمودند: مردم که پیش من می آیند، من باطن آنها را می بینم، بعضی ها چنین اند و بعضی ها چنان؛ ولی دهانم بسته شده:
هر که را اسرار حق آموختند قفل کردند و دهانش دوختند
و نمی توانم آنها را بازگو کنم.مدارج السالکین، ج2، ص490
14- باز هم از این بالاتر، که ابن قیم جوری می گوید یک چیزهائی را خودم تجربه دارم و قضایائی را خودم با ابن تیمیه دارم:و أخبری غیر مرة بأمور باطنة تختص بی.
چندین بار ابن تیمیه از آینده من خبر داد، بطوری که یک مورد هم خلاف ندیدم.
لطف کنند و به ما بگویند که: اگر اینها غلو نیست، پس چیست؟
==================== خوردن موش حرام نیست!+تصویر ازدواج با جن از دیدگاه وهابیت خلوت زنان با میمون حرام است + تصویر دانلود کتاب اسرار آل محمد- سُلیم بن قیس هلالی-pdf ابن حجر عسقلانی:زمین از حجت خدا خالی نیست+تصویر
ابن عمر ابوهریره را دروغگو می داند+تصویر ابوبکر و عمر معصوم بودند+تصویر
شیخ وهابی ابن عثیمین:بعضی از صحابه،سرقت،دزدی،زنای محصنه و شرب خمر کرده اند+تصویر حذیفه،ابوموسی اشعری را منافق می دانست+تصویر تکفیر اهل سنت توسط وهابیون +تصویر
|